- آرش سرکوهی
- پژوهشگر فلسفه
۷ ساعت پیش

آرش سرکوهی پژوهشگر فلسفه در مقاله پیش رو به سخنان اخیر عبدالکریم سروش درباره تاثیر شخصیت “اقتدارگرایانه” پیامبر بر اسلام پرداخته است. او به این سوال پاسخ میدهد که چرا به رغم آن که اظهارات اخیر سروش از سخنان پیشین او تندترند اما توجه چندانی جلب نکرده است. به باور آرش سرکوهی، پس از شکست نظری و عملی پروژه اصلاحات، پروژه سروش هم به دنیای عرفان عقب نشسته است. آرش سرکوهی پیش از این کتابی درباره جهانشمولی حقوق بشر و گفتمان دموکراسی نواندیشان دینی به زبانآلمانی منتشر کرده است.

سخنان اخیر عبدالکریم سروش را درباره نسبت دین و قدرت و تاثیر شخصیت اقتدارگرایانه پیامبر بر اسلام، از منظرهای گوناگون دروندینی و بروندینی بررسی میتوان کرد و از جمله از منظر این پرسشها که: این سخنان از چه فهمی از دین برمیخیزند؟ تا چه حد نو هستند؟ چرا به رغم آن که به ظاهر از سخنان پیشین سروش تندترند، در مقایسه با نظریات قبلی او، واکنش و توجه چندانی به دنبال نداشتهاند؟
نقش پیامبر در وحی؛ سروش چه گفت؟
سخنان سروش درباره تاثیر شخصیت اقتدارگرای محمد بر اسلام و بر “تولد و تکون خود دیانت” را میتوان در چارچوب نگاه قبلی او به دین فهمید. سروش در گذشته نیز بر این نظر بود که دین کامل فقط نزد خدا وجود داشته و در بدل شدن به دین اسلام ِ به واقع موجود از چند مرحله گذر کرده و تحول یافتهاست.
در مرحله نخست پیامبر باید دین را بفهمد و در زبان خود به سخن بیاورد (تفاوت میان فرم و محتوا).
در مرحله دوم موقعیت و شرایط و حوادث روزگار در تکوین دین تاثیر گذاشتهاند (تفاوت میان عرضی و ذاتی).
در مرحله سوم انسانهای هر دوره باید متون مقدس دینی را بفهمند و بر فهم خود درک کنند (تفاوت میان دین و فهم دینی). از منظر سروش گذر از هر یک از این سه مرحله دین اصلی را متحول کرده و دین در هر مرحله از دین کامل دورتر و به دین موجود نزدیکتر شدهاست.
سروش پیشتر نیز این برداشت غالب سنتی در فقه اسلامی را رد میکرد که بر اساس آن محمد وحی (کلام خدا) را فقط دریافت و منتقل کردهاست. سروش در نوشتههای پیشین خود بر نقش محوری پیامبر اسلام در تولید قرآن تاکید کرده و او را مولف قرآن خوانده بود. بعدتر سروش معتقد شد که محمد وحی را در “رویاهای رسولانه” دیده و این رویاها را در قالب قرآن بازگفتهاست.
از این دریافت که فهم پیامبر اسلام از وحی و موقعیت زمانهی او بر وحی اثر داشتهاست تا بررسی شخصیت محمد بن عبدالله و شناخت این نکته که شخصیت اقتدارگرایانه پیامبر اسلام بر فهم و تجربه او از وحی اثر گذاشته و بدان و به اسلام فرم دادهاست، راه درازی نیست.
سروش پیش از این نیز از استحاله سه مرحلهای دین نتیجه میگرفت که باید بین گزارهها و احکام ذاتی و عرضی قرآن تفاوت قائل شد. به نظر او عناصر ذاتی دین ابدی و تغییر ناپذیر و عناصر عرضی تغییر پذیراند. سروش در سخنرانی اخیرش همگن با نظرات پیشین خود اعلام میکند که برخی رفتارهای محمد و برخی احکام قرآن (مانند مباح دانستن خون مرتد یا بسط دین با توسل به خشونت و جنگ) محدود به زمان و شخص پیامبر بوده و مسلمانان در دنیای امروزی نباید اینگونه رفتار کنند.
تفاوت گذاری میان احکام ابدی و متغیر در اسلام محدود و مختص به سروش یا اصلاحطلبان دینی نیست و در تاریخ اسلام سابقهای طولانی دارد. اما سروش رادیکالتر از دیگر مفسران دینی اغلب احکام دینی و حتی بیشتر احکامی را که در نص صریح قرآن و سنت آمدهاند، جزو احکام متغیر خوانده و از دایره احکام قطعی الهی اخراج میکند.
سروش عارف

منبع تصویر، Getty Images
نکته دیگری که سروش در سخنرانی اخیر خود بدان اشاره میکند اهمیت عرفان و تصوف در اسلام است. به نظر سروش قرآن کتاب “خوف و خشیت” است و دچار کمبود محبت. تصوف و “عشقنامههایی” مانند مثنوی و دیوان شمس مولانا مولفه محبت را به اسلام و قرآن اضافه کرده و این همان “بال دوم” اسلام است که اسلام بدون آن به “افول و سقوط” گرفتار میشود.
سروش این ایده را نیز پیشتر به تفصیل مطرح کرده بود. او با ارجاع به عرفایی چون مولوی بر این نظر است که عرفا نه تنها با اضافه کردن مولفههای محبت و عشق به اسلام بر فهم از دین افزودند، که “تجربه نبوی” را نیز بسط دادند.
هم ارز دانستن شهود عرفانی با وحی و بسط تجربه نبوی باواسطه شهود از مولفههای اصلی عرفان کلاسیک، به ویژه عرفان مکتب خراسان یا مکتب شرقی بود. شهود چون راه بیواسطه شناخت از مولفههای مکتبهای میستیسیزم (Mysticism) پیش از اسلام نیز بود. کسانی مانند هجویری، ابوسعید ابوالخیر، بایزید بسطامی، ابنعربی و به ویژه مولوی با تاکید بر تفاوت ظاهر و باطن دین و بر شناخت شهودی، در سطحهای متفاوت و بیانهای گوناگون، آشکار و پنهان، مستقیم و غیر مستقیم، شهود عرفانی را با وحی برابر یا مکمل آن دانستهاند. مولوی با تاکید بر “وحی چه بود؟ گفتی از حس درون” مدعی است که “گفت درون” عرفا نیز نوعی الهام الهی است و با وحی قرآن به محمد قابل مقایسه.
برداشتهای عرفانی در تاریخ ایران و اسلام نو نیستند. بسیاری از محققان عرفان اسلامی را تلاشی تلقی میکنند برای انسانیتر کردن و تلطیف دین. در عرفان اسلامی خدای حاضر در انسانها بر جای خدای قهار دین مینشیند و رابطه تسلیم و اطاعت دینی جای خود را به رابطه عاشق و معشوق عرفانی میدهد.
عرفان در ایران واکنش شکست خوردگان عرصه اجتماع و سیاست نیز بود. آنگاه که رهایی جمعی ناممکن و واقعیت تحمل ناپذیر میشد، عرفان دریچهای به نجات فردی و راهی برای تحمل باز میکرد و رابطه فردی عارف با خدا به جای رابطه انسانها و جامعه مینشست.
نقش عرفان در تلطیف دین و تحمل پذیر کردن آن در جهان معاصر به تقریب منتفی شدهاست چرا که انسان معاصر بر خلاف انسان گذشته به چشم اندازهای دیگری جز دین نیز دست یافتهاست.
عرفان در عصر ما با عقبنشینی از عرضه نظری و حتا ادبیات به نوعی زیست در قالب حلقهها و فرقههای گوناگون تقلیل یافته و دستاورد نظری تازهای ندارد. گرایش سروش به عرفان را نیز میتوان تا حدی واکنش او به شکست پروژهای در ایران تلقی کرد که او از چهرههای مهم و تاثیرگذار آن بود.
شکست پروژه اصلاحات و عقبنشینی به عرفان
سروش زمانی درباره حکومت دموکراتیک دینی و امکان تحقق آن در ایران مینوشت و تلاش میکرد تا تفسیری از اسلام ارائه دهد که با دموکراسی و حقوق بشر سازگار باشد. نوشتههای او در آن زمان، هر چند از نظر فقهی در حد نظریات امروزی او رادیکال نبودند، اما به دلیل تاثیر سیاسی و اجتماعی بر لایههایی از جامعه ایران و بر گرایش اصلاحطلبان دینی، با اقبال بسیار مواجه بوده و از این رهگذر توجه برخی محافل سیاسی و آکادمیک غربی را نیز به خود جلب کرده بودند.
تفکرات سروش و دیگر اصلاحطلبان دینی در آن دوران با پروژه سیاسی اصلاحات نسبتی مستقیم داشتند و این دو بر هم تاثیر میگذاشتند. پس از شکست نظری و عملی پروژه اصلاحات بود که سروش به دنیای عرفان اسبابکشی کرد که پروژهای غیر اجتماعی و فردی یا حداکثر فرقهای است.
گرایش سروش به عرفان و تکرار نظریات کسانی چون مولوی هیچ برداشت یا مفهوم جدیدی بر عرفان کلاسیک نیافزوده و نکتهای تازه و تاثیری در عرصههای اجتماعی و سیاسی ندارد. گرایش سروش به عرفان با تناقضهای نظری نیز همراه است از جمله این که سروش عارف، که قرآن را نه وحی مستقیم الهی که گزارش محمد از رویاهای رسولانه می داند، همچنان اعلام میکند که در جامعه دینی مانند ایران اجرای برخی احکام قطعی اسلامی (که از همان قرآن خواب محمد استنتاج میشوند) ضروری است و تاکید میکند که ما به شورای نگهبان “درست و درمانی” نیاز داریم که اجرای این احکام را تضمین کند.
نظریات سروش و دیگر اصلاحطلبان دینی زمانی برای بخشی از جامعه ایرانی جالب بودند زیرا تفسیرهای دروندینی اصلاحطلبان دینی تبعات مستقیم سیاسی و اجتماعی داشته و برای مثال در بحث سازگاری اسلام با دموکراسی نقش مهمی ایفا میکردند. نظریات اصلاحطلبان دینی همراه با پروژه سیاسی اصلاحات تلاشی بودند برای ارائهی ایدهای از یک حکومت دینی که در آن هم دموکراسی و حقوق بشر رعایت میشوند و هم احکام قطعی اسلامی. ترکیبی ممتنع و متناقض که در تجربه عملی نیز شکست خورد.
با شکست پروژه سیاسی اصلاحات تاثیر و حد مطرح بودن نظریات نواندیشان دینی در جامعه کم رنگ و به تقریب به حوزه متخحصصان و گروهی کمشمار محدود شد که مباحث فقهی و عرفانی را دنبال میکنند. بخش مهمی از مخاطبان قبلی سروش و دیگر اصلاحطلبان دینی به بحثهای تخصصی فقهی و عرفانی، معنای دقیق فلان آیه یا حدیث و تفسیرهای مختلف از مولانا علاقهای ندارند. برای آنها تفسیرهای دینی، که همچنان بر بر ضرورت اجرای احکام قطعی دینی فراتر از رای دموکراتیک شهروندان تاکید می کنند، جذابیت چندانی ندارد. به همین دلیل است که نوشتهها و نظرات اخیر سروش، هرچند از نظر فقهی رادیکال و جنجالبرانگیزتر از پیش، تنها توجه محافل کوچکی را برانگیخته که به مباحث فقهی و تئوریک یا عرفانی علاقه دارند.
عقب نشینی یکی از تاثیرگذارترین چهرههای اصلاحطلبی دینی ایران به عرفان، عقبنشینی از حوزه جامعه به حوزه شهود درونی و تصوف، اما نه روندی فردی که نشانهای است از شکست گرایش اصلاحطلبی دینی در عرصههای تفکر و سیاست و جامعه. این عقبنشینی به بخش مهمی از جامعه، که راه نجات خویش را در این گرایش میدیدند، پیام میدهد که چشماندازهای دیگری را جست و جو کند چرا که مفاهیم آنگاه در تاریخ تفکر و بر جامعه تاثیر مینهند که به نیازهای جامعه پاسخ گفته و به نجات جمعی، و نه فقط رستگاری فردی، بیندیشند.