«بعد از ظهر من و هاجر از سر زمين كشاورزي مردم برمي گشتيم، هاجر فقط گريه ميكرد. ميگفت دلم درد ميكند. پدرش براي كار به گناوه رفته بود. ماشيني هم براي اينكه او را به درمانگاه ببرم نبود. راه طولاني و جاده هم سنگلاخ؛ تراكتوري كه به قلعه رئيسي گچ ميبرد آمبولانس هاجر شد. دكتر برايش دارو نوشت. 900 تومان ميشد. سرم و آمپول نوشت اما لوازم سرم در درمانگاه نبود. در زايشگاه را هم بسته بودند. آمبولانس براي بردن او به دهدشت 6500 تومان پول ميخواست اين پول هزينه يك ماه زندگي مان بود و من تنها دو هزار تومان داشتم كه از فروش گندمهاي خانه تهيه كرده بودم. گفتم: هاجر پول ندارم. هاجر گفت: برگرديم خانه خوب ميشوم… .»
حمد الله، پدر هاجر نويدي كه در زمان بيماري فرزندش براي كار به گناوه رفته بود، ميگويد: «هاجر اوقاتي كه در شهرهاي ديگر كار ميكردم تنها دلخوشي ام بود. وقتي ميخواستم به گناوه بروم گفت كه دلم گوشواره ميخواهد. صورتم سرخ شد. پول نداشتم. اما الان حاضرم جانم را بدهم اما فقط يك بار گوشوارهاي برايش بخرم و در گوشش بيندازم.»

وقتي موضوع مرگ هاجر نويدي به دليل فقر و نداشتن پول دارو 40 روز بعد از فوت او در سال 81 رسانهاي شد استاندار كهگيلويه و بويراحمد، پرداختن به مرگ هاجر را تلاش براي تضعيف دولت دانست و منتقدان را نصيحت كرد كه اگر قصد مقابله با دولت را دارند صريح بيان كنند و به تزوير و نيرنگ متوسل نشوند.
روابط عمومي دانشگاه علوم پزشكي ياسوج نيز اعلام كرد كه مقصر، مادر هاجر بوده چون خارج از وقت اداري به پزشك مراجعه كرده است!
پزشكيان، وزير بهداشت وقت هم از اين موضوع طفره رفته و گفته بود كه تكليف كل نظام بهداشت و درمان نامشخص است و رمضان زاده، سخنگوي دولت هم كه در نشستي خبري درباره بكارگيري سه وزارتخانه براي پيگيري انقراض يوزپلنگ آسيايي صحبت ميكرد در واكنش به مسئله مرگ هاجر گفت: اگر رئيس جمهور بخواهد هر اتفاقي را كه در كشور ميافتد پيگيري كند كه ديگر به هيچ كار كلاني نمي رسد!

اما ديگر فرقي نمي كرد چون مادر هاجر پول نداشت كه او را به درمانگاه مجهزتر ببرد. بعد از اين حادثه تلخ به مدت 6 ماه در روستاي شوتاور آمبولانس مستقر شد و اهالي روستا تحت پوشش كميته امداد قرار گرفتند. امروز ديگر، داروهاي لازم به خانه بهداشت شوتاور ميرسد و دكتري از شهرستان قلعه رئيسي در ماه يكبار به روستا ميآيد و دو بهورز هم روستايياني را كه بيشتر فشار خون دارند درمان ميكنند.
با اين وجود برادر هاجر، اين آباداني را نوش دارو پس از مرگ سهراب ميداند و ميگويد: اگر ديوار تمام خانههاي روستا را از طلا هم بسازند ديگر فايدهاي ندارد چون هاجر زنده نمي شود.


فصل برداشت خوشههاي طلايي گندم فرارسيده و برف آب شده كوههاي شوتاور به رودخانه ميريزد اما هاجرهاي اين روستا و دام هايشان با هم از آب رودخانه نمي خورند تا مريض شوند؛ چون هاجر جور همه را كشيد و به جاي همه جان داد.