جستجوی سایت

دختري كه با مرگش روستايش را آباد كرد

مجله ویدیویی توفیدز. مجله اخبار ایران و جهان، فیلم، ویدیویهای سکس اسلامی و دوربین مخفی و دیگر مطالب سرگرم کننده.

9 سال پيش دختري 15 ساله به نام هاجر در يكي از روستاهاي استان كهگيلويه و بويراحمد به دليل فقر و نداشتن 6 هزار تومان پول دارو فوت كرد. روستاي هاجر پس از مرگش آباد شد اما تنها افرادي كه از اين آباداني بهره‌اي نبردند خانواده هاجر بود.

«بعد از ظهر من و هاجر از سر زمين كشاورزي مردم برمي گشتيم، هاجر فقط گريه مي‌كرد. مي‌گفت دلم درد مي‌كند. پدرش براي كار به گناوه رفته بود. ماشيني هم براي اينكه او را به درمانگاه ببرم نبود. راه طولاني و جاده هم سنگلاخ؛ تراكتوري كه به قلعه رئيسي گچ مي‌برد آمبولانس هاجر شد. دكتر برايش دارو نوشت. 900 تومان مي‌شد. سرم و آمپول نوشت اما لوازم سرم در درمانگاه نبود. در زايشگاه را هم بسته بودند. آمبولانس براي بردن او به دهدشت 6500 تومان پول مي‌خواست اين پول هزينه يك ماه زندگي مان بود و من تنها دو هزار تومان داشتم كه از فروش گندمهاي خانه تهيه كرده بودم. گفتم: هاجر پول ندارم. هاجر گفت: برگرديم خانه خوب مي‌شوم… .»

جان خانم عكس هاجر را نشان داد و گفت: حيف! همين يك عكس را از صورت ماهش دارم
اين وقايع مربوط به سه روز قبل از مرگ هاجر است كه مادرش جان خانم آلياز تعريف مي‌كند. مي‌گويد: «به هاجر كه بي رمق در بستر افتاده بود و به برادرهاي كوچكش كه دورش نشسته بودند نگاه كردم. گريه كردم از فقر، تنهايي، از ستم روزگار. نزديك اذان صبح ديگر كسي ناله هاجر را نشنيد. هاجر سه روز استفراغ كرد، فرياد كشيد، آب سرد خواست و مرد.»

 

از هاجر خجالت كشيدم چون پول نداشتم
حمد الله، پدر هاجر نويدي كه در زمان بيماري فرزندش براي كار به گناوه رفته بود، مي‌گويد: «هاجر اوقاتي كه در شهرهاي ديگر كار مي‌كردم تنها دلخوشي ام بود. وقتي مي‌خواستم به گناوه بروم گفت كه دلم گوشواره مي‌خواهد. صورتم سرخ شد. پول نداشتم. اما الان حاضرم جانم را بدهم اما فقط يك بار گوشواره‌اي برايش بخرم و در گوشش بيندازم.»

روي سنگ قبرش ننوشتند علت مرگ نداشتن پول دارو؛
فقط نوشتند در گلستان طبيعت، من گلي پ‍ژمرده ام.
9 سال پيش در چنين روزي، هاجر نويدي منش، متولد سال 66 در روستاي شوتاور از توابع بخش چاروسا شهرستان قلعه رئيسي در شهر دهدشت استان كهگيلويه و بوير احمد در تاريخ دهم تير سال 81 فوت كرد. او به دليل فقر خانواده و روستايش جانش را از داد. اما جان خانم هنوز هم بعد از 9 سال خودش را مقصر مرگ هاجر مي‌داند و مي‌گويد: هيچ شكايتي از هيچ كس ندارم. هاجرم مرد چون فقيريم و روستا امكانات نداشت!

 
نوش دارو بعد از مرگ هاجر
وقتي موضوع مرگ هاجر نويدي به دليل فقر و نداشتن پول دارو 40 روز بعد از فوت او در سال 81 رسانه‌اي شد استاندار كهگيلويه و بويراحمد، پرداختن به مرگ هاجر را تلاش براي تضعيف دولت دانست و منتقدان را نصيحت كرد كه اگر قصد مقابله با دولت را دارند صريح بيان كنند و به تزوير و نيرنگ متوسل نشوند.

روابط عمومي دانشگاه علوم پزشكي ياسوج نيز اعلام كرد كه مقصر، مادر هاجر بوده چون خارج از وقت اداري به پزشك مراجعه كرده است!

پزشكيان، وزير بهداشت وقت هم از اين موضوع طفره رفته و گفته بود كه تكليف كل نظام بهداشت و درمان نامشخص است و رمضان زاده، سخنگوي دولت هم كه در نشستي خبري درباره بكارگيري سه وزارتخانه براي پيگيري انقراض يوزپلنگ آسيايي صحبت مي‌كرد در واكنش به مسئله مرگ هاجر گفت: اگر رئيس جمهور بخواهد هر اتفاقي را كه در كشور مي‌افتد پيگيري كند كه ديگر به هيچ كار كلاني نمي رسد!

پس از آن كميته‌اي در مجلس وقت تشكيل شد و وزير بهداشت به دليل توزيع نامناسب دارو، اشتباه پزشكي و مشكلات بهداشتي در مناطق محروم تا پاي استيضاح هم پيش رفت. آن روزها برخي گفتند دليل مرگ هاجر تركيدن آپانديسش بوده اما دكتر معالجش تشخيص نداده است. برخي ديگر گفتند او به دليل خوردن غذاي مسموم مريض شد ولي دكتري كه معاينه اش كرده بود گفته بود گرما زده شده ببريدش خانه خوب مي‌شود!

اما ديگر فرقي نمي كرد چون مادر هاجر پول نداشت كه او را به درمانگاه مجهزتر ببرد. بعد از اين حادثه تلخ به مدت 6 ماه در روستاي شوتاور آمبولانس مستقر شد و اهالي روستا تحت پوشش كميته امداد قرار گرفتند. امروز ديگر، داروهاي لازم به خانه بهداشت شوتاور مي‌رسد و دكتري از شهرستان قلعه رئيسي در ماه يكبار به روستا مي‌آيد و دو بهورز هم روستايياني را كه بيشتر فشار خون دارند درمان مي‌كنند.

با اين وجود برادر هاجر، اين آباداني را نوش دارو پس از مرگ سهراب مي‌داند و مي‌گويد: اگر ديوار تمام خانه‌هاي روستا را از طلا هم بسازند ديگر فايده‌اي ندارد چون هاجر زنده نمي شود.

مدرسه‌اي كه هاجر آرزو داشت در آن درس بخواند تا پرستار شود از نو ساخته شد
مدتي بعد از مرگ هاجر، فرهاد برادر هم سن و سال او به دليل اصابت فلز تيزي با چشم چپش در آستانه كور شدن قرار گرفت. همان دكتر معالج هاجر اين بار تشخيص داد كه نمي شود براي چشمش كاري كرد چون كور شده است!

خانه هاجر نويدي در روستاي شوتاور
خانواده هاجر كه ديگر زير بار اين مشكلات كمر خم كرده بودند به اهواز رفتند تا پدر هاجر در مرغداري كار كند و اوضاع زندگي شان بهتر شود اما او ديگر پير شده بود و صاحب كار او را نمي خواست. بنابراين به يكي از دورافتاده ترين روستاهاي خوزستان رفتند تا در كنار پسر بزرگش كه خرج زندگيشان را مي‌داد بمانند. در اين مدت فرهاد به دكتر معالج ديگري مراجعه كرد ولي دير شده بود. چون دكتر گفت اگر همان زمان معالجه مي‌شد الان 80 درصد بينايي اش را از دست نمي داد. اما هنوز هم خانواده هاجر توان پرداخت اجاره خانه شان را ندارند چه برسد به يك ميليون تومان پول عمل چشم فرهاد.

 
هاجر، پيش مرگ آباداني روستايش شد
فصل برداشت خوشه‌هاي طلايي گندم فرارسيده و برف آب شده كوههاي شوتاور به رودخانه مي‌ريزد اما هاجرهاي اين روستا و دام هايشان با هم از آب رودخانه نمي خورند تا مريض شوند؛ چون هاجر جور همه را كشيد و به جاي همه جان داد.
 منبع: تابناک

مطالب مرتبط

اشتراک در
اطلاع از
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها