محمدعلی نصرتی زگلوجه، در یکی از روستاهای پیرامون بستان آباد در حومه تبریز به نام زگلوجه زاده شد. در زمان رژیم شاهنشاهی به تبریز آمد و خیلی زود از لات ها و اراذل و اوباش نامدار تبریز به ویژه در محلات اطراف ترمینال و درب گجیل شد. قدی بلند و هیکلی درشت و پر از ماهیچه های ورزیده داشت. ورزشکار بود و پاتوق او زورخانه گیو در محله چایکنار و حوالی میدان دانشسرای تبریز بود و با آن که لاتی تمام عیار بود ورزش و بدنسازی و قمه کشی او حرف نداشت و لات های دیگر تبریز از او حساب می بردند. البته زورخانه گیو هم جای اراذل و اوباش و چاقوکشانی بود که با ورزیده کردن ماهیچه هایشان خود را برای دعوا و قمه کشی های خیابانی آماده می کردند. محمدعلی نصرتی از طناب کشی هم خیلی خوشش می آمد و بارها در مسابقات طناب کشی شرکت کرده بود.
( محمدعلی عبد یزدانی ) به همراه خودش اراذل و اوباش فراوانی را به زندان تبریز آورد و آنها را در بخش های گوناگون به کار گماشت. برای نمونه چون خانه ( محمدعلی عبد یزدانی ) در خیابان حافظ – کوچه شهید مسافری – پلاک نوزده بود لات و قمه کش نامدار خیابان ثریا در محله مارالان تبریز یعنی ( جعفر مسگر زاده قره باغی ) معروف به گن جعفر ( جعفر گشاد ) را هم به همراه خودش به زندان تبریز آورد و به او پست و مقام داد. همچنین ( حسن ریخته گر غیاثی ) را که خانه اش در همان دور و بر بود و از کلاهبرداران و رباخواران تبریز بود به زندان تبریز آورد و به او نیز پست و مقام داد.
تا سال شصت و سه وضع بر همین روال بود. در این سال ( محمدعلی عبد یزدانی ) و ( جواد عیوضی صحرا ) از زندان بیرون رفتند و به کارهای بازرگانی پرداختند تا از میلیاردرهای آذربایجان شوند. نیاز به رئیس نوینی برای زندان بود و چه رئیسی بهتر از محمدعلی نصرتی؟ پس از این که محمدعلی نصرتی در سال 63 رئیس زندان شد چون ورزش باستانی و زورخانه ای را دوست داشت به یاد روزگاری که در زورخانه گیو بود دستور داد زورخانه ای در زندان تبریز ساخته شود.
سال 67 از راه رسید و سرانجام تابستان 67 و کشتار زندانیان سیاسی به فرمان روح الله خمینی. در شبی که بسیاری از زندانیان سیاسی و حتی کسانی که زمان محکومیت آنها به پایان رسیده بود می بایست اعدام می شدند محمدعلی نصرتی فرمان داد نجارخانه را آب و جارو کردند. کتش را مانند شنل روی دوشش انداخت و پاشنه های کفش هایش را خواباند و در نجارخانه روی یک مبل راحتی نشست و پا روی پا انداخت. در کنارش میزی بود پر از تخم آفتابگردان و نخود و کشمش و تنقلات دیگر و یک قوری بزرگ چای . محمدعلی نصرتی در حالی که تخمه می شکست فرمان مسابقه طناب کشی مرگباری را به دژخیمان زندان داد! دژخیمان طناب را حلقه می کردند و به گردن زندانی محکوم به اعدام می انداختند و سپس یک گروه از سوی راست و گروه دیگر از سوی چپ طناب را می کشیدند. پس از این که زندانی در این طناب کشی خفه می شد آوای تکبیر به هوا برمی خاست: الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، خمینی رهبر، مرگ بر ضد ولایت فقیه ………. و محمدعلی نصرتی در حالی که قهقهه می زد و می خندید فرمان می داد که زندانی دیگر را بیاورند و به این ترتیب ده ها زندانی با روش ورزشکارانه! رئیس زندان تبریز در تابستان 67 اعدام شدند.
محمدعلی نصرتی تا سال 69 رئیس زندان تبریز بود سپس پست های دیگری به او واگذار شدند مانند فرمانده واحد اطلاعات و عملیات کمیته های انقلاب اسلامی ، فرمانده نیروی انتظامی میانه، فرمانده نیروی انتظامی مراغه، فرمانده نیروی انتظامی تبریز، قائم مقام فرماندهی نیروی انتظامی استان بوشهر و سرانجام فرمانده کل نیروی انتظامی استان آذربایجان شرقی با عنوان پرطمطراق سردار سرتیپ محمدعلی نصرتی! البته سردار لقبی است که به کسانی که به جبهه های جنگ ایران و عراق رفته و کارهای درخشانی در نبرد با ارتش عراق انجام داده بودند داده می شد اما به محمدعلی نصرتی هم که حتی یک بار پایش به خاک جبهه نخورده بود عنوان سردار داده شد!!!
و سرانجام در خیزش مردم تبریز در سال 85 بر ضد رژیم جمهوری اسلامی محمدعلی نصرتی به خوبی هنرنمائی! کرد و فرمان به خاک و خون کشیده شدن صدها تن را داد و پس از آن که احمدی نژاد به تبریز آمد و او را از پاداش های شایسته و سخاوتمندانه! نظام مقدس جمهوری اسلامی برخوردار کرد به توصیه محمدعلی نصرتی در استادیوم باغشمال تبریز به زبان ترکی سخنرانی کرد تا مردم را با سخنرانی به زبان مادریش خر کند! اما حیف که هیچکس با سخنرانی احمدی نژاد به زبان ترکی خر نشد!
هم اکنون حضرت سردار سرتیپ محمدعلی نصرتی در پست فرماندهی نیروی انتظامی استان آذربایجان غربی و در شهر اورمیه مشغول خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی است. این بود فشرده ای از سرگذشت یکی از دلسوزترین! خدمتگزاران نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران.