انقلاب فرانسه: قسمت دوم – فرجام شوم شاه

حمایت اختیاری از دیپ پادکست:
https://www.patreon.com/deeppodcastiran

Instagram: Https://www.instagram.com/deep.podcast
Telegram Channel: Https://www.telegram.me/deeppodcast
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به دنبال سقوط زندان باستیل، دهقانان و کارگران در هر نقطه ای از فرانسه دست به شورش زدند. اونها به خانه اراف و زمین دارها حجوم میبردند و امووال را غارت میکردند. طبقه کارگر به "سانکلوت" مشهور شد یعنی بدون شلوار سه ربعی. سانکلوت بیشتر به نبود نان اعتراض داشتند و بیشتر به نانوا ها، آسیابان یا صاحبن غلات حمله میکردند. برژواها در تمام شهرهای فرانسه از خشم رو به افزایش کاگران وحشت کرده بودند. در هر شهر یک حکومت محلی جدا تشکیل میشد و هر بخشی، نیروی نظامی مخصوص خودش رو به وجود اورد و کنترل منطقه رو در اختیار گرفتند.

در همین دوران شایعه ای در تمام فرانسه پخش شد که اشراف با کمک سربازان اتریشی، انگلیسی و اسپانیایی، تمام اوباش و راهزنان رو اجیر کردند تا تمام طبقه سوم رو قتل عام کنند.
روستاییان وحشت زده هرجا که بودند با داس و تبر مسلح شدند. به این دوران "ترس بزرگ" گفته میشد. ترس بزرگ خیلی زود تموم شد و مردم فهمیدند این حرف های فقط شایعه بوده اما هیچکس سلاحش را زمین نذاشت. مجلس ملی فهمیده بود که اگر نتونه نظم رو برقرار کنه آینده خوبی در انتظار فرانسه نخواهد بود. اشراف دور هم جمع شدند و از بسیاری از امتیازاتشون صرف نظر کردند. قرار شد نظام فئودالی به طور کامل کنار گذاشته بشه.
در 4 آگوست مجلسی تشکیل شد و اصلاحات جدید تصویب شد. با اصلاحات 4 آگوست، نظام کهنه تقریبا به طور کامل از بین رفته بود. با از بین رفتن نظام کهنه فئودالی، راه برای نوشتن قانون اساسی جدید هموار شد. نمایندان تصمیم گرفتن قانون اساسی جدید تصویب کنند که میتنی بر حقوق بشر و آزادی های مطرح شده در عصر روشنگری باشد.
مجلس ملی در 26 آگوست 1789، اعلامه حقوق بشر و شهروند رو تصویب کرد. شاه اصلاحات چهارم آگوست و اعلامیه جدید مورد تایید شاه نبود.
بسیاری از فعالان سیاسی در پاریس میترسیدند شاه مانع اعمال اصلاحات جدید بشه. اونها معتقد بودند شاه باید از ئرسای به پاریس بیاد تا نمایندگان بتونند تصمیمات شاه را کنترل کنند. برای اینکار شروع کردند شایع ای رو در شهر پخش کردند که اشراف دارند غلا رو اختکار میکنند. خشم مردم میتونست کل کاخ ورسای رو نابود کنه و شاه رو به پاریس بیاره.
شه که احساس خطر میکرد سربازان رو به ورسای فراخواند. سربازان با دیدن شاه هلهله به پا کردند و نماد انقلاب رو از کلاه هایشان کندند و شعار زنده باش شاه سر دادند. خبر این جشن و هلهله به پاریس رسید. مردم بسیار خشمگین شدند. ضد انقلابیون در ورسای جشن گرفته بودنددر حالی که مردم داشتند از گرسنگی میبردند. این دقیقا همون چیزی بود که انقلابیون رادیکال منتظرش بودند.
در 5 اکتبر 1789، انبوهی از زنان کارگر در جلوی شهرداری جمع شدند و تقاضای نان کردند. اونها به ساختمان حمله کردند. ماموران رو خلع سلاح کردند و مسلح شدند. به اونها گفته شد که کمون نمیتونه کاری بکنی و باید به نزد شاه بروند. در راه مردان و زنان بسیاری با داس و تبر و چاقو به اونها پیوستند. به زودی تعداد جمعیت به 6 هزار نفر رسید.
گارد ملی به رهبری "مارکی دو لافایِت" برای کنترل مردم و اوردن شاه به پاریس، به سمت ورسای رفت. در ورسای نمایندگان مجلس تصمیم گرفتند نماینده زنان را به نزد شاه بفرستند. شاه با نماینده زنان دیدار کرد و قول داد هرچه نان در پاریس هست به آنان بدهد. در همین حین "لافایت" به ورسای رسید و به شاه اعلام کرد آمده است تا شاه را به پاریس ببرد.
شاه اعلام کرد تا فردا در این مورد تصمیم میگیرد.
اما همون شب زنن خشمگین به اتاق ملکه حمله کردند و مصمم بودند ملکه را به قتل برسانند. اونها دو نگهبان ملکه را به قتل رساندند اما ملکه به اتاق شاه فرار کرد. گارد ملی شورشیان رو بیرون کرد اما در بیرون انبوهی از مردم خشمگین فریاد میزدند شاه باید به پاریس بیاید. "لافایت" شاه را مجبور کرد شبانه با او به پاریس بیاید. در بیرون قصر زنان که سر دو نگهبان را بر نیزه کرده بودن، به سمت پاریس در حرکت بودند و شعار میدادند: "ما نانوا، زن نانوا و پسر نانوا را در اختیار داریم، حالا ما نان خواهیم داشت." شاه دیگر هیچوقت به کاخ ورسای بازنگشت.
مرم به هدفشون رسیده بودند. شاه در پاریس بود و مجلس کار تدوین قانون اساسی جدید رو آغاز کرده بود. اما انقلاب تموم نشده بود. انقلابیون به گروه های معارض تقسیم شده بودند. گروه های سیاسی جدیدی شکل گرفته بود. کوچک ترین گروه محافظه کاران بودند که به سلطنت طلب ها معروف بودند. از شاه حمایت میکردند و مخالف اصلاحات 4 ام آگوست بودند. بسیاری از محافظه کاران با افزایش خشونت مردم از کشور گریختند و به جمع رو به رشد مهاجران پیوستند. چند نفری که باقی ماندند در صحن مجلس در طرف راست رئیس جاگرفتند. در طرف چپ رییس گروهی جای گرفتند که معتقد بودند انقلاب به اندازه کافی پیش نرفته است. اونها خواستار شکل دموکراتیک حکومت بودند، که در اون همه مردم حق رای داشته باشند. بزرگترین گروه که در مرکز مینشست، آزادی خواهانی بودند که خواهان سلطنت مشروطه بودند. در این کروه افرادی مانند "لافایِت"، "میرابو" و "اَبه سِیِس" حضور داشتند.
احتمالا اصطلاحات سیاسی مثل احزاب چپ گرا و راست گرا به گوشتون رسیده. این اصطلاحات دقیقا از همینجا میاد و ترتیب نشستن این افراد در انقلاب فرانسه این اصطلاحات رو بوجود اورد که امروزه ما بکار میبریم. چپ ها، اندیشمندان آزادی خواه لیبرال بودند و راست ها اندیشمندان محافظه کار بودند. در بعضی جاها ممکنه چپ و راست معنای دیگه ای داشته باشه و در اصل و در زمان پیدایش این اصطلاح چپ ها لیبرال ها و راست ها محافظه کاران بودند.
اختلاف نظر بین گروه ها بسیار زیاد بود و کم کم باشگاه های سیاسی با افراد هم فکر به وجود اومد.