دو گروهند که سعی در تخریب مسیح علی نژاد، امیر فخرآور و علی جوانمردی دارند یعنی دقیقا همان کسانیکه بر عکس بسیاری از اپوزسیون های رژیم، نه فقط به صورت حرف و سخرانی، بلکه به صورت عملی به جان حکومت آخوندی افتاده و تهدید واقعی برای سقوط آن به شمار می روند.
1. دست نشانده های رژیم و سایبری ها که سعی در بولد کردن علی افشاری ها و احمد باطبی هایی دارند که حتی ویدیو های خیانت آنان هم لو رفته و اکنون هم در پوست فرشگرد، سعی در منحرف کردن افکار شاهزاده در جهت بقای عمر رژیم آخوندی دارند.
این افراد در حالی به مسیح علی نژاد حمله می کنند، که مسیح اشتباهات خود را در زمانی که طرفدار سبزها بود را پذیرفته و از آن به بعد به اقدامات عملی ای روی آورده که رژیم را به دردسر انداخته.
اما از نظر این گروه، امثال محسن سازگارها که جز همراهان خمینی در هواپیمای ایر فرانس و یکی از موسسین سپاه پاسداران بوده و در زمان جنبش سبز با ویدیوهایش مردم را دعوت به تظاهرات های کوچک و پراکنده ای به جای تظاهرات های میلیونی می کرد (که منجر به دستگیری بسیار از جوانان شجاع مملکت شد)، اپوزیسیون شناخته می شود !
2. برخی شاه دوستانی (نه همه) که هیچ نقدی را بر شاهزاده بر نمی تابند. از آنجا که این سه شخص گاها، نقد هایی به شاهزاده داشته اند، آنها را دشمن شاهزاده می دانند و چاره را در کوبیدن آنها و سعی در وابسته نشان دادن آنها به رژیم یافته اند.
این دسته افراد، برعکس شاه دوستان واقعی که به دموکراسی عقیده دارند، با رفتارهای خود به صورت آگاهانه و یا گاها ناآگاهانه به یک دیکتاتوری دیگر دامن می زنند که در آن شاهزاده همانند بتی است که باید پرستیده شود و هیچ کس حق نقد ویا سوال کردن از وی را ندارد.
این دسته افراد خود به 4 زیر شاخه تقسیم می شوند:
الف/ آنانی که از دیکتاتوری آینده، منافعی سرشار خواهند داشت که به صورت تعمدی سعی در تخریب چهره هایی دارند که هدفشان دموکراسی و برابری است و منافع آینده شان را به خطر می اندازند.
ب / آنانی که از دیکتاتوری فعلی، منافعی دارند و یا سایبری های رژیم که با حملات وحشیانه خود به اپوزیسیون های واقعی، سعی در کوبیدن آنها دارند.
این دسته افراد چون می دانند که به عنوان طرفداران رژیم آخوندی، ره به جایی نمی برند، نقاب طرفداری شاهزاده (که محبوب بسیاری از ایرانیان است) را به صورت می زنند تا با یک تیر دو نشان را بزنند: اول استفاده از حامیان شاهزاده برای از راه به در کردن دیگر اپوزیسیونهایی که برای رژیم خطر دارند و مشغول کردن گروه های اپوزیسیون واقعی به کوبیدن هم، به جای حمله به رژیم. دوم، ایجاد جو نا امیدی برای مردم بدینگونه که با رفتارهای مخرب خود به مردم القا کنند که در صورت سقوط نظام آخوندی، دیکتاتوری دیگری در پیش خواهد بود.
ج/ اشخاصی که بر اساس ساختار غلط فرهنگ ایرانی و به صورت ناآگاهانه، به شخص پرستی روی می آورد.
شخص پرستی در این دسته از افراد حتما لازم نیست که مربوط به گرایشات سیاسی باشد، بلکه می تواند در عرصه های دیگر هم نمود پیدا کند؛
مثلا کیروش پرستی (طرفداری همه جانبه از کیروش، مربی سابق فوتبال ایران). بدین صورت که مثلا اگر شما کیروش را در حتی چارچوپ کاری اش نقد کنید و به عوان نمونه بگویید: “بهتر بود فلان بازیکن را تعویض نمی کرد.” در این حالت شما در خطر حملات همه جانبه سایبری و یا ختی فیزیکی این گونه اشخاص قرار دارید طوری که انگار مقدساتشان را لگد مال کرده اید.
د/ آنانی که سواد سیاسی، اطلاعات درست و قدرت تجزیه و تحلیل درستی ندارند و تحت تاثیر تلویزیون ها و دیگر رسانه های مربوط به دسته “الف”، پیروی و تابع نظرات آنان هستند. این گونه افراد، بدون هیچ اطلاعاتی، هر چه را که در تلویزیون یا رسانه مورد نظرشان القا شود، طوطی وار تکرار می کنند.
مثلا در رسانه مورد نطر گفته می شود فلان کس، مامور رژیم است و آنان بدون اینکه مدرکی را برای اثبات این اتهام بخواهند، همان حرف را تکرار و نشر می کنند. این دسته افراد به طور معمول آنقدر بی سواد هستند که حتی تفاوت انواع نظام های پادشاهی را هم نمی دانند و فقط می گویند ” من شاه می خوام و شاه باید برگرده” !