ناپدید شدن «کیخسرو»: شاهنامه فردوسی – قسمت سی و سه

حمایت مالی اختیاری از کانال دیپ استوریز
https://www.patreon.com/deeppodcastiran
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پایان پادشاهی کیخسرو
کیخسرو افراسیاب و گرسیوز رو شکست داد و پس از مدتی کاووس شاه هم از دنیا رفت. سال ها آشوبی که در جهان برقرار بود تبدیل به صلح شد. توران زمین که به دست نیروهای ایرانی سقوط کرده بود تحت نظارت گستهم بود اما کیخسرو تصمیم گرفت (جهن) فرزند افراسیاب رو آزاد کنه و اون رو دوباره به پادشاهی توران برسونه. کیخسرو به جهن پند و اندرز داد که در توران دادگری کنه و به هیچ عنوان دست به ظلم و ستم نبره. جهن مطیع فرمان کیخسرو بود اما قبل از ترک ایران از شاه درخواست کرد خواهر و همسرش رو آزاد کنه تا با هم به توران برگردند. شاه پذیرفت و جهن، فرزند افراسیاب شاه جدید توران شد. گستهم با هدایای گرانبها به ایران برگشت.
بعد از این اتفاقات شصت سال در جهان صلح و آرامش بود. کیخسرو تمامی بدخواهان رو شکست داد و انتقام پدرش رو هم گرفت اما یک آن احساسِ غرور کرد. کیخسرو به وحشت افتاد که مبادا این حسِ غرور اون رو به سرنوشت افرادی چون ضحاک و جمشید دچار کنه. بنابراین از بزرگان دور شد و در جایی خلوت کرد و مشغول عبادت پروردگار شد.
بزرگان نگران کیخسرو میشن. مسئول تشریفات رو نزد شاه میفرستند تا جویای حال بشه. شاه اعلام میکنه از اهریمن غرور و خودخواهی فرار کرده و به درگاه خدا پناه برده که غرور ممکنه شاه و مملکت رو تباه کنه.
یک شب کیخسرو به خواب رفت. رویای عجیبی دید. در خواب دید سروش، فرشته پیام آور به بالینش اومده و بهش میگه خودت رو آماده سفری ابدی کن به زودی به نزد پروردگارت خواهی رفت پس از خودت پادشاهی رو به لهراسپ بسپار.
کیخسرو با وحشت از خواب بیدار شد بزرگان رو صدا زد و داستان رو تعریف کرد. بزرگان همه نگران حال شاه شدند. گیو به گودرز گفت باید رستم و زال از اتفاقات دربار آگاه بشن. کیخسرو هم باید هر چه زودتر به حالت اول برگرده و دست از گوشه نشینی برداره. گودرز با نظر گیو موافقت کرد و به گیو گفت خودت به سیستان برو و رستم و زال رو به پایتخت بیار.
گیو به سیستان رفت و بعد از مدتی به همراه رستم، زال و چند پزشک و ستاره شناس به پایتخت برگشت. یک هفته تمام کیخسرو در خلوت بود و هیچکس رو به دربار راه نمیداد. روز هشتم کیخسرو در جمع بزرگان حاضر شد. زال به کیخسرو گفت: هر چه داریم و نداریم تقدیمت میکنیم مشکل چیه که شاهِ جهان اینگونه گوشه نشین شده؟
کیخسرو به زال ادای احترام کرد و گفت: مشکلی نیست. اهریمن غرور و خودپرستی به سراغم اومد و از شر اهریمن به پروردگار جهان پناه بردم.
زال گفت: شاه تونسته دشمنان رو از بین ببره و انتقام پدرش رو از قدرتمند ترین دشمن بگیره. در تاریخ اومده سه چیز یک پادشاه رو قدرتمند میکنه. یکی گنج، دوم رنج و سوم مردان میدان جنگ. تو هر سه تا رو داری و به پاس این نعمت ها باید شکرگذاری کنی.
کیخسرو گفت: آفرین بر تو که از نیک مردان تاریخی. تو از روزگار منوچهر پشت و پناه ما بودی و فرزندت رستم در همه حال یار و یاور ما بود. اما زمانه من هم سر رسیده بسیاری از پادشاهان پس از پیروزی های بسیار و قدرت گرفتن ، دچار غرور و تکبر شدند از این میترسم که غرور بر من هم چیره بشه.
زال از شنیدن این حرف ها ناراحت شد اطرافیان هم با چهره های غمگین به همدیگه نگاه میکردند. زال به کیخسرو نزدیک شد و بعد از کمی مکث گفت: یه چیزی میخوام بهت بگم که خیلی تلخ و دردناکه اما عین حقیقته. این حرفای تو هیچ معنایی نداره و اصالت تو هم چندان قابل افتخار نیست. از طرف مادری جدِ تو افراسیاب بود پادشاهی خونخوار و ظالم. از طرف پدری هم نَسَبت به کاووس شاه میرسه پادشاه نادان و سبک مغز. به همین دلیل الان تو هم عقل و اختیارت رو از دست دادی.
کیخسرو گفت: حرفت تلخ بود اما حقیت نداره. من اگر سبک مغز بودم با اسرا به نیکی رفتار نمیکردم و در زمینهایی فتح کردیم عدل و عدالت رو گسترش نمیدادم. اگر خونخوار بودم دست به خون مردمِ سرزمینم میبردم یا دستور میدادم آتشکده های زرتشتی رو تخریب کنند. کارِ من از نابخردی نیست، بلکه به فرمان خدا و خواستِ اوست.
زال از این پاسخ خردمندانه شرمنده شد و از شاه عذر خواهی کرد. کیخسرو دستور داد تخت پادشاهی رو از قصر خارج کنند و در دشتی خیمه برپا کنند همه بزرگان و پهلوانان هم حاضر باشند تا آخرین سخنان شاه رو بشنوند.
شاه نگاهی به یارانش کرد آهی کشید و گفت: تمامی پادشاهان این سرزمین از هوشنگ تا کاووس همگی جنگیدند تا مرز و بوم آسیبی نبیه. مال دنیا برای بخششه و سرزمین برای فرمانروایی. هر چه از مال دنیا دارم برای آبادانی سرزمینم میبخشم و فرمانروایی هر کدام از این سرزمین ها را به شما پهلوانان میسپارم.
کیخسرو به بزرگان گفت: گودرز وصیِ منه. بعد از من تمامی ثروتم رو صرف آبادانی ویرانی ها کنید و بینوایان رو به نوا برسانید. زندگی کودکان یتیم و زنانی که شوهرشان را از دست دادند سر و سامان بدید.
بعد از این سخنان ، بزرگان پرسیدند: تاج شاهی رو به چه کسی بدیم؟
کیخسرو به بیژن دستور میدهد لهراسپ رو نزدش بیارن. هنگامیکه لهراسپ رسید شاه تاج رو از سرش برداشت و بر سر لهراسپ گذاشت. لهراسپ رو اندرز داد که با عدل و مهربانی پادشاهی کنه.
زال از این تصمیم عصبانی شد که چرا یک سوار ساده که از نسل شاهان نیست رو به جانشینی انتخاب کرده. کیخسرو زال رو آروم کرد و گفت: فرمان پرودرگار چنین بوده. لهراسپ خون شاهی در رگهاش داره و فرد
___________________________________________________________________________________
اگر طراح هر کدام از طرح‌های استفاده شده در این ویدئو رو میشناسید یا خودتون طراح آثار هستید، به ما ایمیل بزنید تا اسمتون رو به عنوان طراح اعلام کنیم.
If you own any of the arts that we used in this video, or you know the artist of any of them, please contact us via email to give you the credit.
[email protected]