هفت خان اسفندیار: شاهنامه فردوسی – قسمت سی و هفتم

حمایت مالی اختیاری از کانال دیپ استوریز
https://www.patreon.com/deeppodcastiran
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هفت خان اسفندیار
عده‌ای داستان هفت خان اسفندیار رو تقلید از هفت خان رستم دونستند و عده‌ای هم اعتقاد دارند هفت خان رستم به تقلید از هفت خان اسفندیار بوده.
فردوسی در ابتدای داستان از پادشاهان پیشین یعنی فریدون و کیخسرو و سایرین یاد میکنه.
قرار شد اسفندیار به انتقام خون لهراسپ شاه راهی منطقه رویین دژ بشه و در اونجا ارجاسپ تورانی رو اسیر کنه و انتقامش رو از تورانیان بگیره. سپاهیان اسفندیار به راه افتادند در منطقه‌ای اتراق کردند. اسفندیار دستور داد گرگسار رو به حضورش بیارن. گرگسار از اسیران مهم تورانی بود. اسفندیار گفت: بهم راست بگو. از چه مسیری باید به رویین دژ برم. اگه باهام همکاری کنی بعد از کشتن ارجاسپ تو رو جانشینش میکنم و پادشاه توران میشی اما اگر بهم خیانت کنی خونتو میریزم.
گرگسار سوگند یاد کرد که خیانت نکنه. گرگسار گفت از سه مسیر میتونی به سمت رویین دژ بری. مسیر اول پر از آب و آبادانیه و روستاهای فراوانی داره. سه ماه طول میکشه تا از این مسیر به رویین دژ برسی. میسر دوم، بی آب و علفه، سپاهیان خسته میشن ولی دو ماه طول میکشه تا به رویین دژ برسی. اما مسیر سوم. مسیری که تنها ظرف یک هفته تو رو به مقصد میرسونه ولی هیچکس از این مسیر زنده عبور نکرده. در این مسیر هر بلایی که فکرش رو بکنی وجود داره از گرگ و شیر و سیمرغ گرفته تا سرمای سوزان و بیابان های خشک.
اسفندیار گفت: من و از هیچی نترسون. در این مسیر تو با من همراه خواهی بود اون وقت میبینی چطور از پس این خطرها بر میام. اسفندیار به یارانش استراحت داد و آماده ورود به سوی هفت خان شد.
خان اول:
گرگسار گفت: در منزل اول با دو گرگ روبرو میشی از بین بردنشون به این راحتی ها نیست ، تا میتونی باید به سمتشون تیر پرتاب کنی. اگر نمردن کار تو رو یک سره میکنند. اسفندیار لباس رزم پوشید و به برادرش پشوتن گفت، نیروهای نظامی رو آماده کنه و از پشت به اسفندیار ملحق بشن. اسفندیار جلوتر از سپاهیان به حرکت در آمد. مدتی بعد با دو گرگ درنده روبرو شد. کمان رو به زه کرد و با سرعت و دقت فراوان بر گرگ ها تیر باران کرد. هر دو گرگ از پا در آمدند. بعد از ساعتی برادرش پشوتن و سایر نیروها به اسفندیار ملحق شدند. اسفندیار دستور داد گرگسار رو به حضورش بیارن. اسفندیار به گرگسار گفت: این از منزل اول و این دو تا گرگ درنده. در منزل دوم قراره چه اتفاقی بیافته.
گرگسار گفت: با دو شیر وحشی روبرو میشی که هیچ فیل و خرسی توان مبارزه با این سلاطین جنگل رو نخواهند داشت. اسفندیار لبخندی زد و گفت: خواهی دید این مرد دلیر با شمشیر بر شیر چه خواهد کرد
خان دوم:
اسفندیار به سپاهیانش استراحت داد شب گذشت و در روشنایی روز سپاهیان به مسیرشون ادامه دادند. طبق معمول به برادرش پشوتن گفت: من زودتر حرکت میکنم و شما برای پشتیبانی از من به راه بیافتید. اسفندیار حرکت کرد مدتی بعد دو شیر درنده در مقابلش قرار گرفتند. یکی نر بود و دیگری ماده. شیر نر به سمت اسفندیار حمله برد، اسفندیار شمشیر کشید و ضربه محکمی به شیر نر وارد کرد هنوز کار شیر نر یکسره نشده بود که شیر ماده هم به اسفندیار هجوم برد. اسفندیار با یک ضربه کاری، شیر ماده رو به دو نیم تقسیم کرد و بعد کار شیر نر رو یکسره کرد. اسفندیار در کنار جوی آبی رفت. سر و تنش رو شست و پرودگار رو شکر گذاری کرد. در این لحظه برادرش پشوتن سر رسید و به اسفندیار آفرین گفت.
اسفندیار از منزل سوم پرسید، گرگسار جواب داد: در اون منزل یک اژدها قرار داره. مثل یک کوه بزرگ و سیاهه. از دهانش آتش بیرون میاد و شعله های آتش گیاهان رو خشک میکنه.
اسفندیار دستور داد درودگران یک گردونه بسازند. داخل گردونه یک صندوق قرار بدن و اطراف گردونه تیغ های برنّده کار بذارند. بعد هم دو تا اسب گردونه رو به حرکت در بیارن. تمامی دستورات رو انجام دادند گردونه ساخته شد و اسفندیار داخل صندوق قرار گرفت. اسب ها حرکت کردند و سپاهیان در نقطه‌ای دور تر به دنبال اسب ها به راه افتادند. اژدها از دور صدای گردونه رو شنید، از جا بلند شد و مانند کوهی سیاه با چشمانی قرمز به سمت گردونه حرکت کرد. دهانش رو همچون غاری باز کرد و گردونه و اسب ها رو بلعید اما چون اطراف گردونه تیغ های بلند و تیز کار گذاشته بودند هر کاری کرد نتونست گردونه رو قورت بده. به قدری تلاش کرد که در نهایت بی رمق روی زمین افتاد. در همین حال اسفندیار از داخل جعبه بیرون اومد و با شمشیر سر اژدها رو تیکه پاره کرد دود و آتشی از سر اژدها بیرون زد و اسفندیار بیهوش روی زمین افتاد اما تونست کار اژدها رو یکسره کنه. برادرش پشتون بسیار نگران به بالین اسفندیار اومد. گرگسار خوشحال بود. فکر میکرد اسفندیار مرده اما بعد از ساعتی اسفندیار دوباره به هوش اومد و سپاهیان همه خوشحال شدند و بهش آفرین گفتند. گرگسار نمیتونست این صحنه رو باور کنه خوشحالیش خیلی زود به ناراحتی تبدیل شد.
هنگام شب اسفندیار در گوشه‌ای خلوت کرد گرگسار بهش گفت: در منزل بعدی زنی جادوگر خواهی دید لقبش غوله. از یک لشکر قوی تره و حیوانات درنده و اژدها در مقابلش هیچ چیز نیستند. اسفندیار گفت: همچنان با من همراه باش. خواهی دید چگونه جادو و خرافات رو از بین میبرم.
در تاریکی شب به نیروهاش دستور پیشروی داد. هنگام صبح به مرغزاری خوش و خرم رسیدند در همونجا خیمه زدند و استراحت
___________________________________________________________________________________
اگر طراح هر کدام از طرح‌های استفاده شده در این ویدئو رو میشناسید یا خودتون طراح آثار هستید، به ما ایمیل بزنید تا اسمتون رو به عنوان طراح اعلام کنیم.
If you own any of the arts that we used in this video, or you know the artist of any of them, please contact us via email to give you the credit.
[email protected]