lyrics & music : Omid Tootian
( تنگاب )
این روزا هوا تاریک و سرد و سیاهه
چشا همه منتظر و خیره به راهه
تو سینه ها همه پر از ناله و آهه
این تاوان سنگینیه بار گناهه
صورتهای مات و بی روح و زرد و تکیده
نگاههای گرسنه و حریص و دریده
رو همه چی سایه سرد سکوته
روز محشره یا روز اول هبوطه
اینجا خونه ی آدما بعضا توی گوره
سرنوشت ما دقیقاً یه گره کوره
سرشت پاک آدمیت از ماها دوره
نبرد خیر و شر و جنگ ظلمت و نوره
هر طرف که رو میکنم آتیشه و دوده
شلاق و خون ، شکنجه و زندان نمروده
میگن اینجا زندگی تا بوده همین بوده
چیزی نپرس ، حرفی نزن ، بخواب تو آسوده
اما مگه میشه ظلم و دید و خفه خون گرفت
مگه میشه تو جهنم نشست و آروم گرفت
من نمیخوام مثل همه تابع قانون باشم
تابع قانون آدمخورای قاتل باشم
من نمیخوام جوونامونو بی فردا ببینم
دخترای فقیر و تو چنگ گرگا ببینم
من نمیخوام آیندمو توی حباب ببینم
تموم دلخوشیهامو مثل سراب ببینم
تو این تنگاب اسیری و راه گریز نداری
غرق این منجلابی و هیچ امیدی نداری
تا کی میخوای بشینی و دست روی دست بذاری
فکر میکنی اوضاع درست میشه با گریه زاری
وقتی سزای حرف حق زدن طناب داره
وقتی دست عدالتم زیر تیغ تتاره
انتظاری نداشته باش که روز خوش ببینی
حقته که پست و حقیر و بیشرف بمیری
وقتی پول شام شب بچه هاتو نداری
وقتی دختر معصومت شبا میره سواری
وقتی که سگ دو میزنی اما بازم نداری
زنت میره زیر لحاف حاجی یِ بازاری
برای چی نشستی و این برزخ و میبینی
منتظری از اون بالا کفتر بیاد بگیری
بلند شو حقتو بگیر ، نامردا رو ادب کن
انتقامتو بگیر و دنیا رو زیرورو کن
حرفام عین حقیقته ، تلخه ، خودم میدونم
اما بدون من تو چشات درد تو رو میخونم
من نمیخوام که تو از من یه قهرمان بسازی
قهرمان زندگیت نباشی بدجور میبازی
سیاسیای بی پدر همه شدن رفوزه
وقتشه که مذهب و دین و بندازی تو کوزه
راه نجات تو نه از دینه نه از سیاست
عقلتو بنداز بکار نمون تو این حماقت
دانش و منطق اگه سر لوحه کارت بشه
شاید امیدی به نجات نسل انسان باشه
فلسفه و منطق و عرفان حقیقی بجوی
دست از این ملغمه مذهب پر شر بشوی